تازه رفته بودم توی اتاقم  یکم استراحت کنم که صدای جیغ و گریه ی عارفه بلند شد، اول فکر کردم باز موقع تمرین چهار دست و پا دماغش خورده روی زمین یا باز از صدای جغ جغش ترسیده ولی چند دقیقه ای که گذشت دیدم صدای گریش با همیشه فرق داره یه ناله ی خاصی تو صداش بود سریع اومدم بیرون هرچی میپرسیدم چی شده مادرخانومی با صورت عین گچشون فقط قربون صدقه ش میرفتن، اقای پدر هول شده بودن و دنبال شیشه شیر و اب و قران میگشتن هرچی میپرسیدم کسی جواب نمیداد تا دیدم یکم روی صورت مادرخانومی خون ریخته، توی سر و صورت عارفه دنبال خون گشتم تا رسیدم به گوشش، لاله گوشش خونی بود فهمیدم النگوش گیر کرده به گوشوارش و دستشو یهو کشیده و خونی شده.

قلبم ریخت تا به خودم اومدم یکی داشت دست خودم یه لیوان اب میداد و با تعجب میگف چرا گریه میکنی؟

نگاهم افتاد به عارفه که بغل بابا اروم خوابش برده بود.

فقط تونستم بگم امان از دل زینب(س).



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kevin Brad علوم اسلامی آموزش الکترونیک نصب آسانسور در اصفهان | قیمت آسانسور در اصفهان | سرویس و خدمات آسانسور در اصفهان جایی برای آدم های حرفه ای اپلیکیشن سفارش نان وای کدز طرح توجيهي